هالیوود و پیش گویی های آینده
سیاست گذاری مسیحیت صهیونیستی بالاترین نقش خود را در قضیه ی پیش گویی های درباره ی آینده ی جهان و بشریّت دارد. هدف آنها تأثیرگذاری بر مردم آمریکا از نظر جدّی و حتمی بودن آن و ایجاد انفعال در میان سایر ملل و
نویسنده: سید ابوالحسن علوی طباطبایی
سیاست گذاری مسیحیت صهیونیستی بالاترین نقش خود را در قضیه ی پیش گویی های درباره ی آینده ی جهان و بشریّت دارد. هدف آنها تأثیرگذاری بر مردم آمریکا از نظر جدّی و حتمی بودن آن و ایجاد انفعال در میان سایر ملل و مسلمانان است. موضوع پیش گویی ها مشخصاً در ظهور حضرت مسیح(ع) بعد ازواقعه ی بزرگ جنگ آرمگدون اعلام می شود.
واقعه ی آرمگدون اشاره ای است به اینکه در این منطقه یک جنگ بزرگ اتمی اتفاق می افتد و بعد از این جنگ که منجر به کشته شده تعداد بی شماری از مردم می شود (حدود سه میلیارد نفر)، حضرت مسیح(ع) ظهور می کند. در این زمان اسرائیل بسیار قدرتمند است و یهودیان جهان در اسرائیل متمرکز شده اند و در درگیری بزرگ اتمی در منطقه ی «هرمجدون» زمینه ی ظهور فراهم خواهد شد. در این مورد بعداً در بخش آرمگدون صحبت خواهیم کرد.
یهودیان آمریکا از دهه ی هشتاد میلادی در رسانه های تحت اختیار خود موارد ارزیابی را مطرح می کردند که به نوعی جنبه ی پیش گویی آینده داشت و قصدشان جوسازی سیاسی و فرهنگی و ایجاد حال و هوای مطابق امیال و آرزوهایشان بود و در واقع آنجه در دل داشتند یا با طرح در مجامع رسانه ای یا با ساختن فیلم های سینمایی ارائه می دادند. اباطیلی که به نام «نوسترآداموس» در این فیلم مطرح می شود در واقع نوعی جوسازی برای آینده و آرزوی قلبی آنها است.
واکنش هراس انگیز غرب از شروع پیش لرزه های نخستین زلزله ی آخرالزمان که با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی برپا شد، شکل گرفت و فیلم می خواهد بگوید که حتی اگر انقلاب اسلامی به حیات خود ادامه داده و به ظهور منجی موعود وصل شود، باز هم برای غرب مشکلی نخواهد بود، زیرا طبق این پیش گویی ها، غرب برنده ی نهایی این نبرد است. به عبارت دیگر فیلم، دروغی دیگر برای تجدید روحیه ی شیفتگان قدرت است.
در سال 1995 فیلم معروف دنیای آب به کارگردانی «کوین رینولدز» زمانی در آینده را به تصویر می کند که با آب شدن یخ های قطبی در اثر فاجعه ی زیست محیطی و اثرات گل خانه ای، همه ی خشکی ها به زیر آب رفته اند و زندگی نابود شده است. معدود بازماندگان خودشان را با زندگی آبی وفق داده اند و در ایستگاه های روی آب زندگی می کنند. قهرمان داستان، با بازی «کوین کاستنر» روی قایق عجیبی زندگی می کند و هنوز برخی از آثار تمدّن گذشته را با خود دارد. عد ای از اوباش تحت نظر فردی دیگر روی باقیمانده ی یک نفتکش زندگی می کنند. گفته می شود که جایی در میان این آب های لایتناهی هنوز قطعه ی خاکی هست که همه می خواهند به آن برسند. این دو گروه در برخورد با هم و تصاحب امکانات دائماً درگیر هستند و با هم نبرد می کنند و محیط زندگی یکدیگر را تخریب کرده و به آتش می کشند.
فیلم بر اساس فرمول هالیوودی، دارای قصّه ای با بار اسطوره ای و تاریخی و بشری ولی پرداخت کلیشه ای است که بر اساس نگاهی به پایان دنیا ساخته شده است. برخورد قهرمان داستان با آن مرد شرور مانند فیلم های وسترن است، ولی به طور کلّی اثری تماشاگر پسند است و جاذبه ی این نوع فیلم های پرحادثه را با خود دارد. در فیلم دنیای آب از آن دسته فیلم های هالیودی است که قصد تحریف در بازسازی ماجرای پایان دنیا را دارد.
در فیلم دیگری به نام اسکریمرها که در سال 1996م. توسط «کریستین دوگای» ساخته شد و محصول مشترک کشورهای کانادا، آمریکا و ژاپن است، با داستان دیگری از آینده روبه رو هستیم. در سال 2087م. در یکی از سیّارات، فلز بسیار گرانبهای باریم کشف می شود. برای تسلط بر آن سیّاره، جنگی بین کشورهای متّفق و قطب دیگر جهان که مرکز آن در خاورمیانه ی عربی است و کشورهای استقلال یافته از شوروی را نیز در بر می گیرد، اتفاق می افتد که ده سال طول می کشد. در این سیّاره که از بمباران و تشعشعات حفّاری کاملاً ویران شده، تنها گروهی از نظامیان کشورهای متّفق به سر می برند که با سرسختی برای زنده ماندن تلاش می کنند. در آنجا دستگاه های کشتار خودکاری موسوم به اسکریم نصب شده که هر جنبنده ای را هلاک می کنند.
ماجراهای فیلم به شدّت به نقطه ای بحرانی می رسد و افسر فرمانده تصمیم می گیرد با مذاکره با طرفین متخاصم ب این جنگ پایان دهد، ولی هنوز هم رویدادهای غیرمنتظره ای در راه است. این فیلم دقیقاً سیاست واشنگتن در مذاکرات سیاسی و اتلاف وقت در به دست آوردن راه حلّ مناسب رانشان می دهد. در این فیلم مجدّداً رویارویی شرق و غرب آن هم در سیّاره ای دیگر مطرح است که درنهایت قرار است بامصالحه حلّ و فصل شود. این فیلم نیز ترس جهان غرب را از قدرتمند شدن شرق و خاورمیانه نشان می دهد و در ذهن خود و در قالب یک فیلم سینمایی آن را این چنین پیش بینی می کند.
در فیلم بازتاب دنباله دار به کارگردانی «آندرو دیویس»، می بینیم که یک فارغ التّحصیل دانشگاه شیکاگو که به عنوان تکنسین در یک تیم علمی کار می کند، موفق به کشف یک منبع سوخت بدون آلودگی و کم هزینه ی جایگزین شده است. آزمایش اوّل این جمع با انفجاری مهیب مواجه شده و جوان مزبور همراه با دونفر از دانشمندان کشته و مفقود می شوند. به یک مکان زیرزمینی راه می یابند که نمونه ای از دستگاه مورد بحث و یکی از افراد را در آنجا می یابند و در نهایت یک توطئه ی دولتی افشا می شود. در این فیلم «کینوریوز»، «مورگان فریمن» و «راشل ویز» ایفای نقش می کنند. این فیلم ماجرای انفجارهای اتمی و مسئله ی انرژی را در قالب یک داستان پلیسی - جاسوسی بیان می کند. هدف به جز سرگرم کردن تماشاچی، مطرح کردن مجدّد منابع سوخت و انرژی توسط افراد مناسب و صلاحیت دار است که آن هم باید از جنس اف. بی. آی و سیا باشند.
فیلم روز استقلال (1996م.) به کارگردانی «رولند مریچ» در جهت هدف سیاسی غرب برای جهانی شدن و ایجاد یک فرهنگ واحد جهانی و تحمیل آن بر مردم جهان یک نمونه ی خوب است. داستان فیلم از این قرار است که روز دوم جولای، سفینه ای فضایی از سیّاره ای دیگر بر کره ی زمین ظاهر می شود و از درون آن بشقاب پرنده های بی شماری به پرواز درمی آیند. آنها 90 میلیارد سال نوری را طیّ کرده اند تا به کره ی زمین برسند و با انهدامش در آن ساکن شوند. یک متخصص کامپیوتر نیویورکی موفق می شود معنای علامت هایی که بین آنها ردّ و بدل می شود را کشف کند و روز چهارم ژوئیه (روز استقلال آمریکا) نبرد نهایی آغاز می شود. «لوینسون» کارشناس کامپیوتر یک شبکه ی تلویزیونی، پی می برد که می توان با ارسال ویروسی کامپیوتری به سیستم تدافعی سفینه ی مادر، مخلوقات فضایی آن را ناکار آمد ساخت. کاپیتان «هیلر» خلبان سیاه پوست هواپیماهای جنگنده و خلبان دیگری با هواپیماهای جنگنده به سیستم کامپیوتری سفینه ی مادر رخنه می کنند و مأموریت خود را به انجام می رسانند. مهاجمان شکست خورده و دست از جنگ می کشند.
پیام فیلم این است که آمریکا و نظام حاکم بر غرب تنها سیستمی است که جهان را از خطراتی که در آینده رخ می دهد، حفظ می کند. آن متخصص کامپیوتر یک یهودی است. از نظر اکثر منتقدان غربی فیلم به نحو خنده آوری احمقانه است، زیرا چارچوب داستان بسیار با ساده اندیشی تنظیم شده است و تمام مردم از سراسر جهان برای نجات خود از این مصیبت بزرگ به چشم آمریکا دوخته اند.
فیلم در واقع ترکیبی از فیلم های علمی - تخیّلی دهه ی پنجاه و فیلم های فاجعه ی دهه ی هفتاد میلادی است. در مورد این فیلم تبلیغات وسیع بسیاری انجام شد و با فروش 746 میلیون دلار در سراسر جهان و360 میلیون دلار در آمریکا به عنوان پرفروش ترین فیلم سال 1996م. شهرت یافت. روز استقلال فیلمی هدفمند، زیرکانه و سیاسی است که نمونه ی بسیار خوبی از سینمای آینده نگر فاجعه به شمار می رود.
در فیلم دیگری به نام مصلح (1997م.) به کارگردانی «می می لدر» که نقش های اصلی آن بر عهده ی «جرج کلونی» و «نیکول کیدمن» است، دو قطار در جایی در روسیه با هم تصادف می کنند. یکی از آنها سوخت اتمی حمل می کند. بعد از تصادف یک انفجار اتمی اتفاق می افتد و دنیا در معرض خطر است. یک خانم دکتر متخصص هسته ای در کاخ سفید این رویداد را با عنوان تصادف نمی پذیرد. افسر اطلاعات نیروی ویژه نیز با وی هم عقیده است. آنها هر دو تصمیم می گیرند تا توطئه ای را که از اروپا تا نیویورک ادامه دارد، کشف کنند و نقشه ی تروریست ها را که ظاهراً درخواستی هم ندارند، خنثی سازند. این فیلم حادثه ای و پلیسی که با تعقیب و گریز همراه است، 5 سال پس از فروپاشی شوروی ساخته شده و این بار تقصیر را بر گردن یک تروریست روسی انداخته است. او که در حال حاضر با اعراب خاورمیانه همکاری داشته و قصدش مجدّداً ایجاد رویارویی شرق و غرب است، در نهایت مقهور مأموران آمریکایی می شود.
ملاحظه می کنیم که سناریوی رویارویی آمریکا و شوروی در قالب کشمکش بر سر انفجارهای هسته ای حتی تا سال های بعد نیز مورد توجّه فیلم سازان هالیوود است و گویا همواره موضوعی تازه و قابل برداشت است. در حالی که عدم استقبال مردم از این سوژه های تکراری حتی با شرکت دادن هنرپیشگان معروف و پول ساز نیز جبران نشده است، زیرا فیلم علیرغم این همه تمهیدات، با استقبال روبه رو نشد.
از اواخر دهه ی اوّل قرن بیستم میلادی صهیونیسم بین الملل با ترویج خرافات بیشتر ازطریق سینما به نوعی جهانی سازی اسطوره ای پرداخته و باورهای خرافی خود در زمینه ی شیطان، پایان دنیا، ظهور منجی یهود، سفر به سرزمین موعود و بالاخره تشکیل امپراطوری جهانی را به سایر اقوام ادیان تسرّی داده است.
فیلم ماتریکس که در سال 1999م. توسط «اندی واچووسکی» و «لری واچووسکی» ساخته شده است، از نمونه های شاخص این طرز تفکّر است که با رویدادی نمادین به اساطیر کهن قوم یهود، قصه ی ظهور منجی و سفر به آرمان شهر یهود، یعنی سرزمین صهیون را مطرح می سازد. در این فلم دنیا اسیر تاریکی است و تنها چند انسان آزادی خواه در یک زیردریایی اسرارآمیز که به کشتی نوح نَسَب می برد، با این دنیای تاریکی در ستیزند. داستان فیلم در سال 2199م. اتفاق می افتد، زندگی انسان ها در نقطه ای از تاریخ هوش مصنوعی بر انسان چیره شده است و انسان ها برای از کار انداختن ماشین ها، آسمان را تیره و تار کرده اند تا آنها را از انرژی خورشیدی محروم کنند. ولی ماشین ها بلافاصله منبع انرژی دیگری یافته اند و آن بدن انسان است. زیر دریایی مذکور در واقع سفینه ای هاور کرافت مانند است. مقصد آن همان ارمان شهر صهیون یا «زایان» است که تنها ناخدا و رهبر گروه، «کاپیتان مورفی» نشان دقیق آن را می داند. آنها در جست و جوی شخص برگزیده ای هستند که طبق پیش گویی قادر خواهد بود تا ماشین ها را از میان بردارد. او یک منجی محسوب می شود که در اینجا از میان متخصصین کامپیوتر برگزیده می شود، ولی او یک راهزن کامپیوتری است و «نیو» نام دارد که به مفهوم پیامبر آخرالزّمان و یک تکنسین است. «نیو» برای مقابله با بازرس های ماتریکس آموزش می بیند، ولی در اینکه وی همان برگزیده ی موعود باشد، تردید دارد. امّا جنایت یکی از اعضای گروه مقاومت، «اسمیت» و دستگیری «مورفی» وی را در شرایطی قرار می دهد که باید بر هراسها و تردیدهایش غلبه کند. «اسمیت» در واقع تمثیلی از شیطان مدرن است. او «مورفی» را دستگیر و شکنجه می کند تا نشانی شهر «زایان» را به دست آورد، ولی منجی قهرمان به همراه دستیار مؤنث خود با کوله باری از سلاح های آتشین از راه می رسند و در نبردی سخت و نابرابر طومار امپراتوری ماتریکس را در هم می پیچند.
فیلم ماتریکس ظاهری جذّاب، ساختاری نفس گیر و داستانی غریب دارد که پیگیری اهداف اصلی سازندگانش را اندکی مشکل می کند. این فیلم استخوان بندی داستان پیچیده اش را از کتاب های تورات و انجیل گرفته است. «کاپیتان مورفی» یا «مورفیوس» یک مسیحی تعمید دهنده ی مدرن و «نیو» همان منجی یا پادشاه یهودی است که باید ظهور کند تا بشریّت را نجات دهد، یعنی بر اساس اصلی که مسیحیان باور دارند که عیسی مسیح همان ناجی است که بر اثر خیانت یک یهودی به صلیب کشیده شده است ولی به آسمان صعود کرده و زمانی بازخواهد گشت. در این فیلم هدف بازرسان ماتریکس دستگیری رهبر گروه مقاومت است تا با دست یابی به کدهای ورود به شبکه ی اصلی جنبش اصلی صهیون، آن را نابود سازند و در صورت بروز چنین حادثه ای، هسته ی مقاومت از هم پاشیده شده و اسارت انسان ها بدون هیچ گونه مقاومتی ادامه می یابد.
در این فیلم، صهیون یا «زایان» تنها پناهگاه و هسته ی مقاومت انسانی، در هزاره ی سوم خوانده می شود. هدف آن است که به شکلی غیرمستقیم مرگ تمامی باورها و ایدئولوژی ها به تماشاگر القاء شود و این همان تمامیت خواهی صهیونیستی است که هر شخص دیگری به غیر از قوم یهود را که همچون «نیو» برگزیده باشد، لایق رستگار نمی دانند. در این فیلم بازرس «اسمیت» بازپرداخت شخصیت «هیتلر» در هزاره ی سوم است. او نقش پاک سازی کننده ی جهان از شرّ قوم یهود را ایفا کرده و نماینده ی جسمیّت یافته ی فلسفه ی ابرمرد «نیچه» فیلسوف آلمانی است که اندیشه ی مرکزی ایدئولوژی نازیسم بود.
داستان «ماتریکس» در دو زمان یعنی در سال 1999م. که به ادّعای فیلم، سال اوج تمدّن انسانی است و سال 2199م. که جهان تیره و تار شده است، شکل می گیرد. در همین دهه ی اول قرن بیستم است که زمزمه ی جنگی بزرگ و نهایی به گوش می رسد که نتیجه ی آن در هزاره ی سوم تاریکی و تباهی است. در این فیلم تصاویر نیویورک غرق در دود و سیاهی با آسمان خراش هایش، شباهت زیادی به آسمان نیویورک در یازدهم سپتامبر 2001م. دارد. این پیش گویی از موضع گیری مستقیم نسبت به گروهی خاص طفره می رود و تمامی بشریّت به جز قوم برگزیده را مسئول آن می داند. راه حلّ ارائه شده تنها پیوستن به صهونیسم است، آن هم مسیحیت صهیونیستی با آن اهداف خاص. در ملاقات «نیو» با آن پیش گو، کودکانی در حال مراقبه را می بینیم که نمادی از نیروهای آینده اند. کسانی که بعدها می توانند دنیای وهم آلود ماتریکس را رها کنند و آن پیش گو کاشف و مربّی آنها است. همچون نماد انتقال یهودیت که از سوی مادر منتقل می شود. پس باید به هوش بود. چون شیطان فرزندان دیگری را آموزش داده است.
فیلم «ماتریکس» فروش و استقبال غیرمنتظره ای داشت. چهار جایزه ی اسکار گرفت. فیلم می خواهد بگوید که هویّت انسان آینده به ماشین تبدیل شده است و تنها راه نجات و فرار از این بحران رفتن به شهر صهیون زایان است که آرمان شهر و مدینه ی فاضله است. سینمای هالیوود و به طور کلّی نظام غرب چون قدرت علمی دارد می خواهد آینده را خودش بسازد. بخشی از این گرایش به آینده تأثیر ذاتی علم تجربی است و بخش دیگر آن توجّه به اهداف سیاسی است. یعنی اگر بتوانید آینده را پیش گویی کنید، می توانید خودتان هم آن را بسازید. با توجّه به فیلم های نوسترآداموس و آرمگدون، آنها می گویند چیزهایی البته محقق خواهد شد، ولی ما می توانیم تغییرش دهیم. اصولاً آینده نگری در ذهنیّت اندیشمندان غرب جدّی است. مسئله اصلی مذهب است و بعد مسئله ی آینده و انتظار و اتفاقاتی که در آینده می افتد.
ما در موضوع منجی گرایی بیشتر با دو نوع تمدّن برخورد داریم:
نوع اوّل گذشته ی خود را نقد کرده و سعی می کند امروزش را درک کند و به استقبال فردا رود که در اهداف خودش هم موفق است. غرب در این چارچوب عمل می کند و در بعد تکنولوژی مسائل خود را حل کرده است، هرچند که در بُعد اخلاقی با فاجعه روبه رو است. نفوذ در آینده یک گرایش همگانی است مثل پیش گیری، مثلاً ایجاد سیستم های امنیتی و غیره برای جلوگیری از حوادث مرگبار. در اینجا نظریه پردازان و سیاست بازان و فیلم سازان در خصوص آینده با هم نوعی پیوند دارند.
نوع دوم، تمدن شیعه است. شیعه تنها تمدّنی است که منجی و موعودش یک موجود زنده ی عینی است، برخلاف تمدّن های دیگر که منجی ذهن شان را قاب کرده و بر سینه ی آسمان زده اند. تمدّن هویّت شیعه با این اعتقاد نفس می کشد. و باید این تجلّی باطنی مذهب شیعه را به نوعی وارد جامعه کرد. هویّت سیاسی شیعه اصلاً به دلیل اعتقاد به منجی است. غرب این موضوع را فهمیده است که مسلمانان به اسم امام حسین(ع) قیام می کنند و به نام امام زمان (ع) قیام شان را حفظ می کنند. حضور امام زمان (ع) برای ما در بطن سیاست و فقه و اصول، یک حضور واقعاً زنده و عینی است.
از طرف دیگر برای غرب شناخت محورهای اسلام و به ویژه شیعه بسیار مطرح است. آنها در طول تاریخ فهمیده اند که شیعه قدرت بسیار عظیمی دارد. در گفتار روی فیلم نوسترآداموس هم گفته می شود که:
600 میلیون مسلمان در خاورمیان جمع شده اند و ثروت عظیمی دارند و برای صلح جهانی خطرناکند. یعنی اینها (مسلمانان) به ارزش های خود پی برده اند، ثروت هم دارند و الزاماً خطرناکند، پس هر کس که ارزشش را درک کرده و ثروتمند هم باشد برای صلح جهانی یک خطر جدّی است. هدف در اینجا صرفاً تخریب امواج انقلاب اسلامی و ارائه ی تصویر و تفسیر بدی از آن است. حضرت امام (ره) از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی منبع تصمیم های نهایی و بزرگ را از جای دیگری می دانستند و در جنگ، نقش محوری امام زمان (ع) مطرح شد. غریبان دیدند اگر بیایند امام زمان (ع) شیعیان را نفی کنند، حتماً یک ارزشی داشته است، به نحو دیگری اثباتش کرده اند. بنابراین تصمیم گرفتند به جای آنکه این طرف را تخریب کنند به طرف مقابل بعدی اثباتی بدهند و بهترین روش در سال های اخیر فیلم سازی با هدف های خاص و تبلیغات غیرمستقیم بوده است.
به عبارت دیگر روش غرب درحال حاضر آموزش و تربیت است نه تهاجم. مهدویّت مورد نظر شیعه کوبیده می شود ولی منجی تخیّلی خودشان ترویج پیدا می کند و این دو قسمت های دوم و سوم فیلم ماتریکس کاملاً با استفاده از استعاره های صهیونیستی و مهدویّت آشکار است. در آغاز سال 2000م. کاملاً مشخص بود که دیگر نیاز به خستگی رسیده است. به طور مثال گروه ها و اجتماعاتی به دور هم جمع شده و اعلام داشتند که چه باید کرد و نیز از تظاهرات در آمریکا مبنی بر اینکه خدا برگردد استقبال گسترده ای شد. اینجا است که می بینیم پرداختن واقعی به کارهای تصویری و هدف دار، در مقابله با این فیلم ها به چه میزان ضروری است.
فیلم تهدید که در سال 1999م. ساخته می شود، سال 1998م. را نشان می دهد. رئیس جمهور آمریکا در حال مبارزات انتخاباتی است. او در بیشتر ایالات اکثریت آراء را به دست آورده است و با مشاوران خود این خبر را می شنود که «عدی حسین» پسر «صدام حسین» به کویت حمله کرده و تعدادی از سربازان حافظ صلح آمریکا را قتل عام کرده است. رئیس جمهور با عصبانیت اعلام می کند که اگر «عدی حسین» نیروهای خود را از کویت بیرون نبرد، او بغداد را با سلاح های اتمی مورد حمله قرار می دهد. عراق پاسخ می دهد که در صورت حمله به عراق 23 شهر آمریکا و کشورهای متّحدش را با خاک یکسان خواهد کرد. بقیه ی ماجراهای فیلم در خصوص بررسی عواقب احتمالی این جنگ می گذرد و مردم برای مقابله با یک جنگ جهانی اتمی آماده می شوند ولی در نهایت مسائل به خوشی و با موفقیّت آمریکا به پایان می رسد.
این فیلم به کارگردانی «رادلوری» و با شرکت «کوین پولاک»، «تیمونی هاتون» و عده ای دیگر ساخته شده ولی با استقبال تماشاچیان در سینماها روبرو نشد.
تهدید از آن دسته فیلم هایی است که هالیوود بر اساس مسائل سطحی روز می سازد که عمقی نداشته و دچار روزمرگی فوری می شوند. سوژه ی جدید ترس از تروریسم که آمریکا مرکز آن را خاورمیانه و خلیج فارس می داند، تا مدتی جایگزین وحشت از دنیای کمونیسم و تهدید از سوی آنها بود که دیگر در بازار نمایش و سینما هم بازاری ندارد و مورد توجّه قرار نمی گیرد و به جز گروه اندکی از مردم خود آمریکا که به شدّت تحت تأثیر تبلیغاتی دولتی هستند، کسی آنها را باور ندارد.
پیش بینی سال 2008م. به این ترتیب نشان دهنده ی ایجاد جنگ اتمی جهانی و حادثه ی بزرگی است که آمریکا و اقمارش در انتظار آن هستند که بر اساس عقاید مسیحیت صهیونیستی در سال های 2007 و 2008م. اتفاق خواهد افتاد. در هر حال چنانچه قبلاً اشاره شد هالیوود همواره آرزوهای سیاستمداران را در آینده تصویر کرده است.
در سال 1999م. در بلغارستان فیلمی به کارگردانی «ایوان نیچف» ساخته می شود که پس از پایان دنیا نام دارد. این فیلم نه علمی - تخیّلی است و نه آنکه به طور مستقیم به عنوانش مربوط می شود. تنها مروری بر زندگی گذشته ی یک استاد دانشگاه اسرائیلی است که موطن اصلی اش بلغارستان است. او سفری را در گذشته آغاز می کند و دهه 1950 میلادی را که نیروهای کمونیستی یکی از قدیمی ترین شهرهای بالکان که در آن بلغارها، ترک ها، یهودیان، کولی ها و یونانیان در کنار هم با صلح و صفا زندگی می کردند را نابود ساختند، به یاد می آورد. بر روی پوستر فیلم هم یک ستاره ی بزرگ داوود به مفهوم یهودی بودن فیلم نقش بسته است. فیلم نگاهی به آرمان های یهود نیز در خصوص انتظار مسیح و دگرگونی دنیا و مسائلی این چنینی دارد و کاملاً واضح است که برای تبلیغات و بیان نکات مورد نظر ساخته شده است.
1. Naclear weapons- wikipadia
2. warfare Browse
3. Atomic Bomb - Decison
4. The History of the Atomic Bomb
5. Encyclopeadie Britanica
1. Jerome F.shpiro Atomic Bomb cienema, Routledge 2002
2. Denis Gifford scince Fiction Film studio vista/ dutton pictureback- London 1971
3. philip stpick scien Fiction Movios octopus Books Limited London -1976
4. John Bazter science Fiction in the cinema USA-1970
5. منابع اینترنتی به ویژه دایره المعارف Wikipedia
6. شماره های مختلف نشریه ی موعود در سال های 1384 و 1385
7. هلال، رضا، مسیح یهودی و فرجام جهان (مسیحیت سیاسی و اصولگرایی در آمریکا)- مترجم قبس زعفرانی، تهران، هلال، 1383
8. پیش گویی هاو آخرالزّمان،(گردآوری) واحد پژوهش و تحقیق مؤسسه فرهنگی موعود - تهران: موعود عصر (عج)، 1385
9. نجیری، محمود،آرمگدون / نویسنده محموالنجیری، ترجمه ی رضا عبّاسپور، قبس زعفرانی - تهران، هلال 1384
10. کتاب مقدّس (عهد عتیق و عهد جدید)- انجمن پخش کتب مقدّسه- 1969- چاپ لندن
منبع: علوی طباطبایی، سید ابوالحسن، (1387)، هالیوود و فرجام جهان، تهران، نشر هلال، چاپ دوم
*صحت این نوشتار به عهده ی نویسنده بوده و سایت راسخون در این خصوص مسئولیتی بر عهده ندارد.
واقعه ی آرمگدون اشاره ای است به اینکه در این منطقه یک جنگ بزرگ اتمی اتفاق می افتد و بعد از این جنگ که منجر به کشته شده تعداد بی شماری از مردم می شود (حدود سه میلیارد نفر)، حضرت مسیح(ع) ظهور می کند. در این زمان اسرائیل بسیار قدرتمند است و یهودیان جهان در اسرائیل متمرکز شده اند و در درگیری بزرگ اتمی در منطقه ی «هرمجدون» زمینه ی ظهور فراهم خواهد شد. در این مورد بعداً در بخش آرمگدون صحبت خواهیم کرد.
یهودیان آمریکا از دهه ی هشتاد میلادی در رسانه های تحت اختیار خود موارد ارزیابی را مطرح می کردند که به نوعی جنبه ی پیش گویی آینده داشت و قصدشان جوسازی سیاسی و فرهنگی و ایجاد حال و هوای مطابق امیال و آرزوهایشان بود و در واقع آنجه در دل داشتند یا با طرح در مجامع رسانه ای یا با ساختن فیلم های سینمایی ارائه می دادند. اباطیلی که به نام «نوسترآداموس» در این فیلم مطرح می شود در واقع نوعی جوسازی برای آینده و آرزوی قلبی آنها است.
واکنش هراس انگیز غرب از شروع پیش لرزه های نخستین زلزله ی آخرالزمان که با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی برپا شد، شکل گرفت و فیلم می خواهد بگوید که حتی اگر انقلاب اسلامی به حیات خود ادامه داده و به ظهور منجی موعود وصل شود، باز هم برای غرب مشکلی نخواهد بود، زیرا طبق این پیش گویی ها، غرب برنده ی نهایی این نبرد است. به عبارت دیگر فیلم، دروغی دیگر برای تجدید روحیه ی شیفتگان قدرت است.
در سال 1995 فیلم معروف دنیای آب به کارگردانی «کوین رینولدز» زمانی در آینده را به تصویر می کند که با آب شدن یخ های قطبی در اثر فاجعه ی زیست محیطی و اثرات گل خانه ای، همه ی خشکی ها به زیر آب رفته اند و زندگی نابود شده است. معدود بازماندگان خودشان را با زندگی آبی وفق داده اند و در ایستگاه های روی آب زندگی می کنند. قهرمان داستان، با بازی «کوین کاستنر» روی قایق عجیبی زندگی می کند و هنوز برخی از آثار تمدّن گذشته را با خود دارد. عد ای از اوباش تحت نظر فردی دیگر روی باقیمانده ی یک نفتکش زندگی می کنند. گفته می شود که جایی در میان این آب های لایتناهی هنوز قطعه ی خاکی هست که همه می خواهند به آن برسند. این دو گروه در برخورد با هم و تصاحب امکانات دائماً درگیر هستند و با هم نبرد می کنند و محیط زندگی یکدیگر را تخریب کرده و به آتش می کشند.
فیلم بر اساس فرمول هالیوودی، دارای قصّه ای با بار اسطوره ای و تاریخی و بشری ولی پرداخت کلیشه ای است که بر اساس نگاهی به پایان دنیا ساخته شده است. برخورد قهرمان داستان با آن مرد شرور مانند فیلم های وسترن است، ولی به طور کلّی اثری تماشاگر پسند است و جاذبه ی این نوع فیلم های پرحادثه را با خود دارد. در فیلم دنیای آب از آن دسته فیلم های هالیودی است که قصد تحریف در بازسازی ماجرای پایان دنیا را دارد.
در فیلم دیگری به نام اسکریمرها که در سال 1996م. توسط «کریستین دوگای» ساخته شد و محصول مشترک کشورهای کانادا، آمریکا و ژاپن است، با داستان دیگری از آینده روبه رو هستیم. در سال 2087م. در یکی از سیّارات، فلز بسیار گرانبهای باریم کشف می شود. برای تسلط بر آن سیّاره، جنگی بین کشورهای متّفق و قطب دیگر جهان که مرکز آن در خاورمیانه ی عربی است و کشورهای استقلال یافته از شوروی را نیز در بر می گیرد، اتفاق می افتد که ده سال طول می کشد. در این سیّاره که از بمباران و تشعشعات حفّاری کاملاً ویران شده، تنها گروهی از نظامیان کشورهای متّفق به سر می برند که با سرسختی برای زنده ماندن تلاش می کنند. در آنجا دستگاه های کشتار خودکاری موسوم به اسکریم نصب شده که هر جنبنده ای را هلاک می کنند.
ماجراهای فیلم به شدّت به نقطه ای بحرانی می رسد و افسر فرمانده تصمیم می گیرد با مذاکره با طرفین متخاصم ب این جنگ پایان دهد، ولی هنوز هم رویدادهای غیرمنتظره ای در راه است. این فیلم دقیقاً سیاست واشنگتن در مذاکرات سیاسی و اتلاف وقت در به دست آوردن راه حلّ مناسب رانشان می دهد. در این فیلم مجدّداً رویارویی شرق و غرب آن هم در سیّاره ای دیگر مطرح است که درنهایت قرار است بامصالحه حلّ و فصل شود. این فیلم نیز ترس جهان غرب را از قدرتمند شدن شرق و خاورمیانه نشان می دهد و در ذهن خود و در قالب یک فیلم سینمایی آن را این چنین پیش بینی می کند.
در فیلم بازتاب دنباله دار به کارگردانی «آندرو دیویس»، می بینیم که یک فارغ التّحصیل دانشگاه شیکاگو که به عنوان تکنسین در یک تیم علمی کار می کند، موفق به کشف یک منبع سوخت بدون آلودگی و کم هزینه ی جایگزین شده است. آزمایش اوّل این جمع با انفجاری مهیب مواجه شده و جوان مزبور همراه با دونفر از دانشمندان کشته و مفقود می شوند. به یک مکان زیرزمینی راه می یابند که نمونه ای از دستگاه مورد بحث و یکی از افراد را در آنجا می یابند و در نهایت یک توطئه ی دولتی افشا می شود. در این فیلم «کینوریوز»، «مورگان فریمن» و «راشل ویز» ایفای نقش می کنند. این فیلم ماجرای انفجارهای اتمی و مسئله ی انرژی را در قالب یک داستان پلیسی - جاسوسی بیان می کند. هدف به جز سرگرم کردن تماشاچی، مطرح کردن مجدّد منابع سوخت و انرژی توسط افراد مناسب و صلاحیت دار است که آن هم باید از جنس اف. بی. آی و سیا باشند.
فیلم روز استقلال (1996م.) به کارگردانی «رولند مریچ» در جهت هدف سیاسی غرب برای جهانی شدن و ایجاد یک فرهنگ واحد جهانی و تحمیل آن بر مردم جهان یک نمونه ی خوب است. داستان فیلم از این قرار است که روز دوم جولای، سفینه ای فضایی از سیّاره ای دیگر بر کره ی زمین ظاهر می شود و از درون آن بشقاب پرنده های بی شماری به پرواز درمی آیند. آنها 90 میلیارد سال نوری را طیّ کرده اند تا به کره ی زمین برسند و با انهدامش در آن ساکن شوند. یک متخصص کامپیوتر نیویورکی موفق می شود معنای علامت هایی که بین آنها ردّ و بدل می شود را کشف کند و روز چهارم ژوئیه (روز استقلال آمریکا) نبرد نهایی آغاز می شود. «لوینسون» کارشناس کامپیوتر یک شبکه ی تلویزیونی، پی می برد که می توان با ارسال ویروسی کامپیوتری به سیستم تدافعی سفینه ی مادر، مخلوقات فضایی آن را ناکار آمد ساخت. کاپیتان «هیلر» خلبان سیاه پوست هواپیماهای جنگنده و خلبان دیگری با هواپیماهای جنگنده به سیستم کامپیوتری سفینه ی مادر رخنه می کنند و مأموریت خود را به انجام می رسانند. مهاجمان شکست خورده و دست از جنگ می کشند.
پیام فیلم این است که آمریکا و نظام حاکم بر غرب تنها سیستمی است که جهان را از خطراتی که در آینده رخ می دهد، حفظ می کند. آن متخصص کامپیوتر یک یهودی است. از نظر اکثر منتقدان غربی فیلم به نحو خنده آوری احمقانه است، زیرا چارچوب داستان بسیار با ساده اندیشی تنظیم شده است و تمام مردم از سراسر جهان برای نجات خود از این مصیبت بزرگ به چشم آمریکا دوخته اند.
فیلم در واقع ترکیبی از فیلم های علمی - تخیّلی دهه ی پنجاه و فیلم های فاجعه ی دهه ی هفتاد میلادی است. در مورد این فیلم تبلیغات وسیع بسیاری انجام شد و با فروش 746 میلیون دلار در سراسر جهان و360 میلیون دلار در آمریکا به عنوان پرفروش ترین فیلم سال 1996م. شهرت یافت. روز استقلال فیلمی هدفمند، زیرکانه و سیاسی است که نمونه ی بسیار خوبی از سینمای آینده نگر فاجعه به شمار می رود.
در فیلم دیگری به نام مصلح (1997م.) به کارگردانی «می می لدر» که نقش های اصلی آن بر عهده ی «جرج کلونی» و «نیکول کیدمن» است، دو قطار در جایی در روسیه با هم تصادف می کنند. یکی از آنها سوخت اتمی حمل می کند. بعد از تصادف یک انفجار اتمی اتفاق می افتد و دنیا در معرض خطر است. یک خانم دکتر متخصص هسته ای در کاخ سفید این رویداد را با عنوان تصادف نمی پذیرد. افسر اطلاعات نیروی ویژه نیز با وی هم عقیده است. آنها هر دو تصمیم می گیرند تا توطئه ای را که از اروپا تا نیویورک ادامه دارد، کشف کنند و نقشه ی تروریست ها را که ظاهراً درخواستی هم ندارند، خنثی سازند. این فیلم حادثه ای و پلیسی که با تعقیب و گریز همراه است، 5 سال پس از فروپاشی شوروی ساخته شده و این بار تقصیر را بر گردن یک تروریست روسی انداخته است. او که در حال حاضر با اعراب خاورمیانه همکاری داشته و قصدش مجدّداً ایجاد رویارویی شرق و غرب است، در نهایت مقهور مأموران آمریکایی می شود.
ملاحظه می کنیم که سناریوی رویارویی آمریکا و شوروی در قالب کشمکش بر سر انفجارهای هسته ای حتی تا سال های بعد نیز مورد توجّه فیلم سازان هالیوود است و گویا همواره موضوعی تازه و قابل برداشت است. در حالی که عدم استقبال مردم از این سوژه های تکراری حتی با شرکت دادن هنرپیشگان معروف و پول ساز نیز جبران نشده است، زیرا فیلم علیرغم این همه تمهیدات، با استقبال روبه رو نشد.
از اواخر دهه ی اوّل قرن بیستم میلادی صهیونیسم بین الملل با ترویج خرافات بیشتر ازطریق سینما به نوعی جهانی سازی اسطوره ای پرداخته و باورهای خرافی خود در زمینه ی شیطان، پایان دنیا، ظهور منجی یهود، سفر به سرزمین موعود و بالاخره تشکیل امپراطوری جهانی را به سایر اقوام ادیان تسرّی داده است.
فیلم ماتریکس که در سال 1999م. توسط «اندی واچووسکی» و «لری واچووسکی» ساخته شده است، از نمونه های شاخص این طرز تفکّر است که با رویدادی نمادین به اساطیر کهن قوم یهود، قصه ی ظهور منجی و سفر به آرمان شهر یهود، یعنی سرزمین صهیون را مطرح می سازد. در این فلم دنیا اسیر تاریکی است و تنها چند انسان آزادی خواه در یک زیردریایی اسرارآمیز که به کشتی نوح نَسَب می برد، با این دنیای تاریکی در ستیزند. داستان فیلم در سال 2199م. اتفاق می افتد، زندگی انسان ها در نقطه ای از تاریخ هوش مصنوعی بر انسان چیره شده است و انسان ها برای از کار انداختن ماشین ها، آسمان را تیره و تار کرده اند تا آنها را از انرژی خورشیدی محروم کنند. ولی ماشین ها بلافاصله منبع انرژی دیگری یافته اند و آن بدن انسان است. زیر دریایی مذکور در واقع سفینه ای هاور کرافت مانند است. مقصد آن همان ارمان شهر صهیون یا «زایان» است که تنها ناخدا و رهبر گروه، «کاپیتان مورفی» نشان دقیق آن را می داند. آنها در جست و جوی شخص برگزیده ای هستند که طبق پیش گویی قادر خواهد بود تا ماشین ها را از میان بردارد. او یک منجی محسوب می شود که در اینجا از میان متخصصین کامپیوتر برگزیده می شود، ولی او یک راهزن کامپیوتری است و «نیو» نام دارد که به مفهوم پیامبر آخرالزّمان و یک تکنسین است. «نیو» برای مقابله با بازرس های ماتریکس آموزش می بیند، ولی در اینکه وی همان برگزیده ی موعود باشد، تردید دارد. امّا جنایت یکی از اعضای گروه مقاومت، «اسمیت» و دستگیری «مورفی» وی را در شرایطی قرار می دهد که باید بر هراسها و تردیدهایش غلبه کند. «اسمیت» در واقع تمثیلی از شیطان مدرن است. او «مورفی» را دستگیر و شکنجه می کند تا نشانی شهر «زایان» را به دست آورد، ولی منجی قهرمان به همراه دستیار مؤنث خود با کوله باری از سلاح های آتشین از راه می رسند و در نبردی سخت و نابرابر طومار امپراتوری ماتریکس را در هم می پیچند.
فیلم ماتریکس ظاهری جذّاب، ساختاری نفس گیر و داستانی غریب دارد که پیگیری اهداف اصلی سازندگانش را اندکی مشکل می کند. این فیلم استخوان بندی داستان پیچیده اش را از کتاب های تورات و انجیل گرفته است. «کاپیتان مورفی» یا «مورفیوس» یک مسیحی تعمید دهنده ی مدرن و «نیو» همان منجی یا پادشاه یهودی است که باید ظهور کند تا بشریّت را نجات دهد، یعنی بر اساس اصلی که مسیحیان باور دارند که عیسی مسیح همان ناجی است که بر اثر خیانت یک یهودی به صلیب کشیده شده است ولی به آسمان صعود کرده و زمانی بازخواهد گشت. در این فیلم هدف بازرسان ماتریکس دستگیری رهبر گروه مقاومت است تا با دست یابی به کدهای ورود به شبکه ی اصلی جنبش اصلی صهیون، آن را نابود سازند و در صورت بروز چنین حادثه ای، هسته ی مقاومت از هم پاشیده شده و اسارت انسان ها بدون هیچ گونه مقاومتی ادامه می یابد.
در این فیلم، صهیون یا «زایان» تنها پناهگاه و هسته ی مقاومت انسانی، در هزاره ی سوم خوانده می شود. هدف آن است که به شکلی غیرمستقیم مرگ تمامی باورها و ایدئولوژی ها به تماشاگر القاء شود و این همان تمامیت خواهی صهیونیستی است که هر شخص دیگری به غیر از قوم یهود را که همچون «نیو» برگزیده باشد، لایق رستگار نمی دانند. در این فیلم بازرس «اسمیت» بازپرداخت شخصیت «هیتلر» در هزاره ی سوم است. او نقش پاک سازی کننده ی جهان از شرّ قوم یهود را ایفا کرده و نماینده ی جسمیّت یافته ی فلسفه ی ابرمرد «نیچه» فیلسوف آلمانی است که اندیشه ی مرکزی ایدئولوژی نازیسم بود.
داستان «ماتریکس» در دو زمان یعنی در سال 1999م. که به ادّعای فیلم، سال اوج تمدّن انسانی است و سال 2199م. که جهان تیره و تار شده است، شکل می گیرد. در همین دهه ی اول قرن بیستم است که زمزمه ی جنگی بزرگ و نهایی به گوش می رسد که نتیجه ی آن در هزاره ی سوم تاریکی و تباهی است. در این فیلم تصاویر نیویورک غرق در دود و سیاهی با آسمان خراش هایش، شباهت زیادی به آسمان نیویورک در یازدهم سپتامبر 2001م. دارد. این پیش گویی از موضع گیری مستقیم نسبت به گروهی خاص طفره می رود و تمامی بشریّت به جز قوم برگزیده را مسئول آن می داند. راه حلّ ارائه شده تنها پیوستن به صهونیسم است، آن هم مسیحیت صهیونیستی با آن اهداف خاص. در ملاقات «نیو» با آن پیش گو، کودکانی در حال مراقبه را می بینیم که نمادی از نیروهای آینده اند. کسانی که بعدها می توانند دنیای وهم آلود ماتریکس را رها کنند و آن پیش گو کاشف و مربّی آنها است. همچون نماد انتقال یهودیت که از سوی مادر منتقل می شود. پس باید به هوش بود. چون شیطان فرزندان دیگری را آموزش داده است.
فیلم «ماتریکس» فروش و استقبال غیرمنتظره ای داشت. چهار جایزه ی اسکار گرفت. فیلم می خواهد بگوید که هویّت انسان آینده به ماشین تبدیل شده است و تنها راه نجات و فرار از این بحران رفتن به شهر صهیون زایان است که آرمان شهر و مدینه ی فاضله است. سینمای هالیوود و به طور کلّی نظام غرب چون قدرت علمی دارد می خواهد آینده را خودش بسازد. بخشی از این گرایش به آینده تأثیر ذاتی علم تجربی است و بخش دیگر آن توجّه به اهداف سیاسی است. یعنی اگر بتوانید آینده را پیش گویی کنید، می توانید خودتان هم آن را بسازید. با توجّه به فیلم های نوسترآداموس و آرمگدون، آنها می گویند چیزهایی البته محقق خواهد شد، ولی ما می توانیم تغییرش دهیم. اصولاً آینده نگری در ذهنیّت اندیشمندان غرب جدّی است. مسئله اصلی مذهب است و بعد مسئله ی آینده و انتظار و اتفاقاتی که در آینده می افتد.
ما در موضوع منجی گرایی بیشتر با دو نوع تمدّن برخورد داریم:
نوع اوّل گذشته ی خود را نقد کرده و سعی می کند امروزش را درک کند و به استقبال فردا رود که در اهداف خودش هم موفق است. غرب در این چارچوب عمل می کند و در بعد تکنولوژی مسائل خود را حل کرده است، هرچند که در بُعد اخلاقی با فاجعه روبه رو است. نفوذ در آینده یک گرایش همگانی است مثل پیش گیری، مثلاً ایجاد سیستم های امنیتی و غیره برای جلوگیری از حوادث مرگبار. در اینجا نظریه پردازان و سیاست بازان و فیلم سازان در خصوص آینده با هم نوعی پیوند دارند.
نوع دوم، تمدن شیعه است. شیعه تنها تمدّنی است که منجی و موعودش یک موجود زنده ی عینی است، برخلاف تمدّن های دیگر که منجی ذهن شان را قاب کرده و بر سینه ی آسمان زده اند. تمدّن هویّت شیعه با این اعتقاد نفس می کشد. و باید این تجلّی باطنی مذهب شیعه را به نوعی وارد جامعه کرد. هویّت سیاسی شیعه اصلاً به دلیل اعتقاد به منجی است. غرب این موضوع را فهمیده است که مسلمانان به اسم امام حسین(ع) قیام می کنند و به نام امام زمان (ع) قیام شان را حفظ می کنند. حضور امام زمان (ع) برای ما در بطن سیاست و فقه و اصول، یک حضور واقعاً زنده و عینی است.
از طرف دیگر برای غرب شناخت محورهای اسلام و به ویژه شیعه بسیار مطرح است. آنها در طول تاریخ فهمیده اند که شیعه قدرت بسیار عظیمی دارد. در گفتار روی فیلم نوسترآداموس هم گفته می شود که:
600 میلیون مسلمان در خاورمیان جمع شده اند و ثروت عظیمی دارند و برای صلح جهانی خطرناکند. یعنی اینها (مسلمانان) به ارزش های خود پی برده اند، ثروت هم دارند و الزاماً خطرناکند، پس هر کس که ارزشش را درک کرده و ثروتمند هم باشد برای صلح جهانی یک خطر جدّی است. هدف در اینجا صرفاً تخریب امواج انقلاب اسلامی و ارائه ی تصویر و تفسیر بدی از آن است. حضرت امام (ره) از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی منبع تصمیم های نهایی و بزرگ را از جای دیگری می دانستند و در جنگ، نقش محوری امام زمان (ع) مطرح شد. غریبان دیدند اگر بیایند امام زمان (ع) شیعیان را نفی کنند، حتماً یک ارزشی داشته است، به نحو دیگری اثباتش کرده اند. بنابراین تصمیم گرفتند به جای آنکه این طرف را تخریب کنند به طرف مقابل بعدی اثباتی بدهند و بهترین روش در سال های اخیر فیلم سازی با هدف های خاص و تبلیغات غیرمستقیم بوده است.
به عبارت دیگر روش غرب درحال حاضر آموزش و تربیت است نه تهاجم. مهدویّت مورد نظر شیعه کوبیده می شود ولی منجی تخیّلی خودشان ترویج پیدا می کند و این دو قسمت های دوم و سوم فیلم ماتریکس کاملاً با استفاده از استعاره های صهیونیستی و مهدویّت آشکار است. در آغاز سال 2000م. کاملاً مشخص بود که دیگر نیاز به خستگی رسیده است. به طور مثال گروه ها و اجتماعاتی به دور هم جمع شده و اعلام داشتند که چه باید کرد و نیز از تظاهرات در آمریکا مبنی بر اینکه خدا برگردد استقبال گسترده ای شد. اینجا است که می بینیم پرداختن واقعی به کارهای تصویری و هدف دار، در مقابله با این فیلم ها به چه میزان ضروری است.
فیلم تهدید که در سال 1999م. ساخته می شود، سال 1998م. را نشان می دهد. رئیس جمهور آمریکا در حال مبارزات انتخاباتی است. او در بیشتر ایالات اکثریت آراء را به دست آورده است و با مشاوران خود این خبر را می شنود که «عدی حسین» پسر «صدام حسین» به کویت حمله کرده و تعدادی از سربازان حافظ صلح آمریکا را قتل عام کرده است. رئیس جمهور با عصبانیت اعلام می کند که اگر «عدی حسین» نیروهای خود را از کویت بیرون نبرد، او بغداد را با سلاح های اتمی مورد حمله قرار می دهد. عراق پاسخ می دهد که در صورت حمله به عراق 23 شهر آمریکا و کشورهای متّحدش را با خاک یکسان خواهد کرد. بقیه ی ماجراهای فیلم در خصوص بررسی عواقب احتمالی این جنگ می گذرد و مردم برای مقابله با یک جنگ جهانی اتمی آماده می شوند ولی در نهایت مسائل به خوشی و با موفقیّت آمریکا به پایان می رسد.
این فیلم به کارگردانی «رادلوری» و با شرکت «کوین پولاک»، «تیمونی هاتون» و عده ای دیگر ساخته شده ولی با استقبال تماشاچیان در سینماها روبرو نشد.
تهدید از آن دسته فیلم هایی است که هالیوود بر اساس مسائل سطحی روز می سازد که عمقی نداشته و دچار روزمرگی فوری می شوند. سوژه ی جدید ترس از تروریسم که آمریکا مرکز آن را خاورمیانه و خلیج فارس می داند، تا مدتی جایگزین وحشت از دنیای کمونیسم و تهدید از سوی آنها بود که دیگر در بازار نمایش و سینما هم بازاری ندارد و مورد توجّه قرار نمی گیرد و به جز گروه اندکی از مردم خود آمریکا که به شدّت تحت تأثیر تبلیغاتی دولتی هستند، کسی آنها را باور ندارد.
پیش بینی سال 2008م. به این ترتیب نشان دهنده ی ایجاد جنگ اتمی جهانی و حادثه ی بزرگی است که آمریکا و اقمارش در انتظار آن هستند که بر اساس عقاید مسیحیت صهیونیستی در سال های 2007 و 2008م. اتفاق خواهد افتاد. در هر حال چنانچه قبلاً اشاره شد هالیوود همواره آرزوهای سیاستمداران را در آینده تصویر کرده است.
در سال 1999م. در بلغارستان فیلمی به کارگردانی «ایوان نیچف» ساخته می شود که پس از پایان دنیا نام دارد. این فیلم نه علمی - تخیّلی است و نه آنکه به طور مستقیم به عنوانش مربوط می شود. تنها مروری بر زندگی گذشته ی یک استاد دانشگاه اسرائیلی است که موطن اصلی اش بلغارستان است. او سفری را در گذشته آغاز می کند و دهه 1950 میلادی را که نیروهای کمونیستی یکی از قدیمی ترین شهرهای بالکان که در آن بلغارها، ترک ها، یهودیان، کولی ها و یونانیان در کنار هم با صلح و صفا زندگی می کردند را نابود ساختند، به یاد می آورد. بر روی پوستر فیلم هم یک ستاره ی بزرگ داوود به مفهوم یهودی بودن فیلم نقش بسته است. فیلم نگاهی به آرمان های یهود نیز در خصوص انتظار مسیح و دگرگونی دنیا و مسائلی این چنینی دارد و کاملاً واضح است که برای تبلیغات و بیان نکات مورد نظر ساخته شده است.
پی نوشت ها :
1. Atomic power for peace - 10- سیاه و سفید
2- Atomic soldiers - The Desert Rock Eercise - 27 سیاه و سفید
3- Atomic Blasts: operation Greenhouse through upshot- krothole - 30 - سایه و سفید
4. 1962 pacific Nuclear Tests -22- رنگی
5. Civil Defence- Duck and cover - 9- سیاه و سفید
6. Lets Face it! - sarving a Nuclear Attack - 15سیاه و سفید
7. Naclear Devastation- Japon- 36- سیاه و سفید
1. Naclear weapons- wikipadia
2. warfare Browse
3. Atomic Bomb - Decison
4. The History of the Atomic Bomb
5. Encyclopeadie Britanica
1. Jerome F.shpiro Atomic Bomb cienema, Routledge 2002
2. Denis Gifford scince Fiction Film studio vista/ dutton pictureback- London 1971
3. philip stpick scien Fiction Movios octopus Books Limited London -1976
4. John Bazter science Fiction in the cinema USA-1970
5. منابع اینترنتی به ویژه دایره المعارف Wikipedia
6. شماره های مختلف نشریه ی موعود در سال های 1384 و 1385
7. هلال، رضا، مسیح یهودی و فرجام جهان (مسیحیت سیاسی و اصولگرایی در آمریکا)- مترجم قبس زعفرانی، تهران، هلال، 1383
8. پیش گویی هاو آخرالزّمان،(گردآوری) واحد پژوهش و تحقیق مؤسسه فرهنگی موعود - تهران: موعود عصر (عج)، 1385
9. نجیری، محمود،آرمگدون / نویسنده محموالنجیری، ترجمه ی رضا عبّاسپور، قبس زعفرانی - تهران، هلال 1384
10. کتاب مقدّس (عهد عتیق و عهد جدید)- انجمن پخش کتب مقدّسه- 1969- چاپ لندن
منبع: علوی طباطبایی، سید ابوالحسن، (1387)، هالیوود و فرجام جهان، تهران، نشر هلال، چاپ دوم
*صحت این نوشتار به عهده ی نویسنده بوده و سایت راسخون در این خصوص مسئولیتی بر عهده ندارد.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}